English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (645 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bid U خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
bids U خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
to bid farewell U خداحافظی کردن
to take ones farewell of U خداحافظی کردن از
to bid U خداحافظی کردن از
to bid a U خداحافظی کردن
to say goodbye to somebody U با کسی خداحافظی کردن
to say so long to somebody U با کسی خداحافظی کردن
to say so long to the end of the year U با سال پیش خداحافظی کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
verifying U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
bidding U پیشنهاد مزایده کردن
invite to tender U دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
manifested U معلوم کردن فاش کردن
specifying U معین کردن معلوم کردن
manifests U معلوم کردن فاش کردن
locate U تعیین کردن معلوم کردن
located U تعیین کردن معلوم کردن
reveal U فاش کردن معلوم کردن
revealed U فاش کردن معلوم کردن
uncover U معلوم کردن فاهر کردن
reveals U فاش کردن معلوم کردن
locates U تعیین کردن معلوم کردن
manifesting U معلوم کردن فاش کردن
manifest U معلوم کردن فاش کردن
uncovering U معلوم کردن فاهر کردن
specify U معین کردن معلوم کردن
locating U تعیین کردن معلوم کردن
uncovers U معلوم کردن فاهر کردن
specifies U معین کردن معلوم کردن
familiarizes U معلوم کردن
familiarizing U معلوم کردن
To make known . To signify . U معلوم کردن
to bring tl light U معلوم کردن
ascertains U معلوم کردن
to make known U معلوم کردن
familiarising U معلوم کردن
familiarize U معلوم کردن
ascertain U معلوم کردن
familiarized U معلوم کردن
familiarised U معلوم کردن
ascertained U معلوم کردن
ascertaining U معلوم کردن
known U معلوم کردن
familiarises U معلوم کردن
bull U گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bulls U گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
deflate U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
type U نوع خون را معلوم کردن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
types U نوع خون را معلوم کردن
typed U نوع خون را معلوم کردن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
seal one's fate U سرنوشت کسی را به بدی معلوم کردن
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
certifying U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certify U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifies U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
evaluating U تقویم کردن قیمت کردن
evaluates U تقویم کردن قیمت کردن
evaluate U تقویم کردن قیمت کردن
evaluated U تقویم کردن قیمت کردن
apprises U قیمت کردن
valuing U قیمت کردن
values U قیمت کردن
apprising U قیمت کردن
apprise U قیمت کردن
value U قیمت کردن
kinked demand curve U و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
overcharging U در قیمت اجحاف کردن
overcharge U در قیمت اجحاف کردن
overcharged U در قیمت اجحاف کردن
cost U قیمت گذاری کردن
appraisal U تعیین قیمت کردن
appraisals U تعیین قیمت کردن
overcharges U در قیمت اجحاف کردن
price setter U قیمت وضع کردن در انحصار
overcharged U قیمت اضافی غلو کردن
overcharge U قیمت اضافی غلو کردن
price market U وضع کردن قیمت در انحصار
overcharges U قیمت اضافی غلو کردن
overcharging U قیمت اضافی غلو کردن
price taker U قیمت را داده شده فرض کردن
appraise U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraising U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
rig the market U با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
leave taking U خداحافظی
valedictions U خداحافظی
valediction U خداحافظی
current standard cost U مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
cost plus pricing U تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
unbundled software U نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
to take french U بی خداحافظی رفتن
to take french leave U بی خداحافظی رفتن
without a by your leave U بی اجازه بی خداحافظی
valedictory U مربوط به خداحافظی
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
underprice U قیمت پایین تراز قیمت بازار
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
token U یادگاری [وقتی که کسی خداحافظی می کند]
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering U سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
paasche price index U یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
list price U فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
last price U اخرین قیمت حداقل قیمت
shadow price U شبه قیمت قیمت ضمنی
normal price U قیمت عادی قیمت معمولی
quantum valebat U در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
high tender U مزایده
tendering U مزایده
tendered U مزایده
public sale U مزایده
tenderest U مزایده
high bids U مزایده
auctions U مزایده
auctioning U مزایده
auction U مزایده
auctioned U مزایده
bidding U مزایده
tender U مزایده
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
tenderest U مناقصه مزایده
bids U پیشنهاد مزایده
bids U مناقصه مزایده
auctioneers U متصدی مزایده
auctioneer U متصدی مزایده
bid U مناقصه مزایده
biddability U مزایده شدنی
bid U پیشنهاد مزایده
tendering U مناقصه مزایده
auction sale U مزایده فروش
invitation to tender U دعوت به مزایده
sell by auction U به مزایده فروختن
tender U مناقصه مزایده
high tender U به مزایده گذاشتن
highest bidder U برنده مزایده
tendered U مناقصه مزایده
outcries U حراج مزایده
appeal for tenders U درخواست مزایده
outcry U حراج مزایده
put up to auction U به مزایده گذاشتن
tender U پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
tendering U پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
to invite tenders for something U چیزی را به مزایده گذاشتن
tenderest U پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
by tender U از طریق مزایده یا مناقصه
bid U به مناقصه یا مزایده گذاشتن
licit U فروش ازطریق مزایده
to advertise for bids U چیزی را به مزایده گذاشتن
tendered U پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
bids U به مناقصه یا مزایده گذاشتن
auction of rug U حراج و مزایده فرش
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
tenderer U شرکت کننده در مزایده یامناقصه
bid bond U ضمانتنامه شرکت در مناقصه یا مزایده
call for tender U برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
bid bond U ضمانت شرکت در مناقصه یا مزایده
tenderer U پیشنهاد دهنده در مزایده یامناقصه
tender guarantee U ضمانت شرکت در مزایده یامناقصه
tender bond U ضمانتنامه شرکت در مناقصه یا مزایده
spiral of wages and prices U حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
to wave farewell U باجنباندن دست بدرودگفتن دست خداحافظی تکان دادن
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
It was revealed that … It transpired that . . . U معلوم شد که ...
obvious U معلوم
pronounced U معلوم
intelligible U معلوم
to the fore U معلوم
indistinct U نا معلوم
determinate U معلوم
overt U معلوم
inevidence U معلوم
sharp cut U معلوم
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com